مسيح با سليقه ی اشرافيان و ناز نعمتان!
تو ای مسيح !
ايکاش گمنام می ماندی!
در دهکده ای کزو پرنده ای
نمی پريد!
وينگونه مصلوب نمی شـدی
هر روزه
ای بخشش!
ای سکوت!
در دست بی رحمانه ی
اين پيــروان خويش!
وينسان ای مسيح
قرن ها خون
بر سنگفرش های رم
نمی ماسيد!
و رنگ روشن بر چهره ات
پاشيده نمی شد
تا باب سليقه ی اشرافيان
شوی!
زيرا که شيطان را رنگ
تيـره و
فرشتگان روشن اند!
تو ای مسيح!
ايکاش گمنام می ماندی
در دهکده ای
کزوهرگز پرنده ای
نمی پريد!